رهارها، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

دختر نازنازی

دخمل صبور من

1391/10/4 18:17
نویسنده : مامان
882 بازدید
اشتراک گذاری

این چند وقت که گذشت برای تو هم خیلی سخت بود .

هر دفعه که برای نوار قلب می رفتیم تو هم با دعوا و مرافع می خواستی همراهمون بیایی.هر دفعه هم که می اومدی انقدر ماشاا... فضولی می کردی که نگو.

چند باری که بیمارستان رفتم ،تو میرفتی خونه مامان جون ،خیلی دلم میگرفت و انقدر دلم برات می سوخت که گاهی حتی اشکم هم در می اومد.

اون روزی که قرار بود شاید بستری بشم صبح زود تو رو بردیم خونه مامان جون،انقدر اروم و ساکت رفتی توی خونه ،که حتی پشت سرت رو هم نگاه نکردی.

اخه می فهمیدی که قراره ما بریم بیمارستان و شاید ابجی به دنیا بیاد.

فدات بشم که بیشتر از سنت می فهمی.

این چند وقت نگرانی من برای تو خیلی بیشتر از چیزای دیگه بود.ولی خدا رو شکر دیگه داره تموم میشه و دکتر برای فردا برام نوبت زده و قراره که بستری بشم و ابجی به دنیا بیاد.

خیلی استرس دارم و نگرانم.خدا کنه فردا زودتر تموم بشه و به سلامتی ما از هم جدا بشیم.

برامون دعا کن.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)