رهارها، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

دختر نازنازی

نوشته های خودم

امروز 25 مرداد 1400 برای اولین بار خودم نوشتن وبلاگم را شروع کردم.  از بچه گی تا الان مامان برام خیلی از خاطراتم را ثبت کرده. از این به بعد خودم قصد دارم خاطراتم را بنویسم و اینجا ثبت کنم.😍
25 مرداد 1400

سفر به شمال

تابستان 1392 رها با مامان وبابا واوايي و مامان جون و بابا جون و عمه رويا يه سفر به شمال ىاشت.تو اون سفر خيلي به همه خوش كذشت. رهايي مامان بيشتر از همه از دريا خوشش اومده بود و كنار دريا كه ميرفت يه عالمه سنك جمع ميكرد. تازه سوار قايق هم شد و بعد از اون هم با باباش يه عالمه شن بازي كرد.     ...
30 شهريور 1393

نفس های مامان

دخمل های مامان دیگه خیلی به هم عادت کردن. عاشق هم هستن و بدون هم دلتنگ میشن.     البته خیلی هم دعوا می کنن/     الهی که همیشه سالم باشین وروی لبهاتون خنده باشه.نفس های مامان   ...
22 خرداد 1393

چشم و هم چشمی

وقتی که چشم و هم چشمی بچه ها کار دست مامان وباباها می ده....... نتیجه کار این میشه. یکتا...سنا...رها.......سما.....سروش.   ...
18 فروردين 1393

وقتی فیل ادم یاد هندوستان می کنه

    یه وقتی که فیل رها خانم یاد هندوستان میکنه و تو روروِک ابجیش می شینه. دیگه هیچ کس جلودارش نیست. امان از دست این دختر. عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم.       ...
18 فروردين 1393

زیارت حضرت معصومه

دخترم عاشق حرم حضرت معصومه است و همیشه از مامان وبابا می خواد که اونو به زیارت ببرن.                           این عکس ها رو بابای رها وقتی که به زیارت حضرت معصومه رفته بودیم ازش گرفته.   ...
18 فروردين 1393

دخمل با سواد

  دختر عزیزم دیگه کم کم داره با سواد میشه. الان دیگه حروف ا  و  ب   و پ  رو می نویسه. چند تا کلمه هم می تونه بخونه.مثل مامان . بابا. اب. رها .اوا. خیلی دوست داره بدونه یه وقتی من یه مطلبی رو می خونم یا می نویسم چیه. خیلی هم دوست داره براش مجموعه بالا بالا رو بگیرم. هر وقت تبلیغش رو از توی تلویزیون می بینه،دیگه .....بیا و درستش کن. ولی حیف که باباش موافق نیست. خلاصه که خیلی دوست داره هر چی زودتر با سواد بشه. ان شا،ا... که اون روزها هم هر چه زودتر از راه برسه. این هم دست خط دختر خانمی مامان.       ...
18 فروردين 1393